فرمول اتو کردم آلارم گوشی رو اوکی کردم که فردا زودتر بیدار بشم
راستی یادم رفت بگم دو سال پیش با پسر داییم دوست بودم اسمش حمید بودو ۳۳ سالش بود ولی هیچ وقت بجز بغل فراتر با اون نرفته بودم و چون فامیل بود کلا چهار بار با هم رفته بودیم بیرون و بخاطر اینکه رفت ازدواج کرد دیگه از هم خبر نگرفتیم
خوب ولش کن از اون عنتر حرف نزنم بگیرم بخوابم که فردا کلی کار دارم
۶:۵
با آلارم گوشی بیدار شدم سریع گوشی رو چک کردم دیدم حسین پیام داده من ده دقیقه دیگه سر کوچتونم
سریع بلند شدم مسواک زدم فرمم پوشیدم پول برداشتم و یا رژ کالباسی زدم حرکت کردم تا زود برسم
وقتی رسیدم سر کوچه دیدم وایستاده دیدنش استرسمو بیشتر کرده بود
جلو رفتم سلام کردم و دست دستش رو دراز کرد
چند لحظه به دستش نگاه کردم و دستم گذاشتم تو دستش دست دادیم و از خیابون رد شدیم
خوب بود استرس کم شده بود ولی هیچ حرفی با هم نمیزدیم که برای اینکه سر حرف باز کنم گفتم
-تو چرا آنقدر از من نود میخای دهنم سرویس کردی
ح: اون فقد برای اینکه سر حرفو باز کنم همین
ـ آره جون خودت
ح: حالا ی کم هم فان 🤣
بهش نگاه کردم کاملا ریلکس به صورتم نگاه میکرد
دیگه حرفی نزدیم و به مسیر ادامه دادیم
ی مسیر فرعی بود تو را همون از اونجا رفتیم
دلم میخواست بوسش کنم برای همین یهو وایستادم و بهش گفتم من بوس میخام نمیدونم چی جوری جرعت کردم
هنگ داشت نگام میکرد که رفتم جلو لبام گذاشتم رو لباش دیدم یهو خودش کشید عقب و گفت وسط خیابون آخه بیا بریم تو اون کوچه دستم گرفت و دنبالش کشید منو چسبوند به دیوار و لباس گذاشت رو لبام لبامو قنچه گرفته بودم که نفس کم آوردم دستاش رو کمرم بود لبامو از هم باز کردم تا بتونم نفس بکشم که آب پایینمو لای دوتا لبش گرفت و مک زد شک شده بودم این اولین بوسه من بود دستام گذاشتم و قفسه سینش و هولش دادم رفت عقب و خمار نگام کرد
ح: نفس کم میاری ارع 🤣؟
واقعا نمیتونستم حرف بزنم سرم رو به نشونه نه تموم دادم که دوباره گفت
ح: چرا نفس کم میاری
ـ نه نمیارم گفتم بریم دیر میشه باز گیر میده مدیرمون
ح: باشه بریم
با هم تا سر کوچه رفتیم و جدا شدیم از هم با لبخند ازش خداحافظی کردم و بغلم کرد و رفت سمت مدرسش منم سمت مدرسه خودم
ولی اصلا تو حال خودم نبودم
ی حس عجیبی داشتم
ادامه دارد لایک و کامنت