اول بخاطر تنهاییام باهاش چت میکردم بعدش کم کم ازش خوشم آمد و حالا دیگه دوسش دارم
جواب تک تک پیاماشو دادم سریع آن شدو جوابمو داد چقدر خوب بود آخییییییییی بچم 🫠
تو چت بگم گفتش لباتو خیلی غنچه نگیر و استیکر برام فرستاد که لب فرانسوی میگرفتند چقدر جالب بود خوشم آمد برای همین بهش گفتم چشم
امروز دقیقا یک هفته بعد از اولین دیتمونه
امروز هم قرار بود با هم بریم مدرسه تو مسیر انگار یخامون آب شده بود کلی با هم شوخی کردیم و خندیدیم عالی بود
دوباره رفتیم همون مسیر فرعی با نزدیک ترین حد ممکن به هم وایستاده بودیم
ولی چون امروز دیر آمده بودیم بیرون خیلی خیابون شلوغ بود نمیشد بوسش کنم ولی اون انگار میخواست از چشاش معلوم بود ولی خوب نمیشد
فقد همو بغل کردیم و خداحافظی هر کسی رفت تو راه خودش
اینم از دیت دوممون خدا بخیر کنه
به همین فکرا بودم رفتم سر کلاس که فاطی رو دیدم داره سمتم میاد
ف: چرا آنقدر دیر آمدی
ـ خواب موندم بابا
ف: باشه بیا بشین کارت دارم
ـ بزار برسم دیوث
ف: دیشب یاسر بهم پیام داد
ـ اییییی جدی خوب چی گفت
ادامه دارد